یک سیگار دیگر...
اُسامه گفت بیاییم اینجا. حالا خودش غیب شده. نور کم است و موسیقی آزار دهنده ایی پخش میشود. همه چیز تقلید ناشیانه ایی از فضای نایت کلوبهاییست که در فیلمهای غربی دیده ام. هوای سرمایه داری آمیخته با دود سیگار نفس کشیدن را برایم مشکل میکند. آدمها غریبند و من در میانشان همان وصله ی ناجوری محسوب می شوم که غم دارد. باز همان احساس گناهی به سراغم آمده که از کودکی در فضاهای غریب، گلویم را می فشرد و مرا وادار به انزوا میکرد. دخترهای زیبا می رقصند و من مثل همیشه با دیدنشان دلم میگیرد. بازدم مردان و زنانی که بی مبالات قهقه میزنند مثل ذره های ریز سرب در ششهایم رسوب کرده. سینه ام سنگین است. خوب می دانم آنچه که گاهی بر صورتم نقش می بندد سردترین لبخند دنیاست. سردتر از لبخندی که فقط یکبار بر لبان باستر کیتون نشست. سیگاری به لب میگذارم و آتش میزنم. سیگاری که دود ندارد. یا شاید دارد ولی لای دودهای انبوه ماسیده گم شده. دختر مو فری به طرف آمد. نشعه است. شاید هم مست. چشمهایش برق ندارد و از افیون و الکل مات شده. لبهایش به هم میخورد. نمی شنوم. اصلا این اسامه کجاست؟ شک ندارم گوشه ایی نشسته و خودش را با دخترهای زیبا مشغول کرده و مدام می نوشد.
- چشمات غم داره
- من؟
- نه پَ من؟
راست میگفت. معلوم بود که مخاطبش من هستم. شاید گفتم "من؟" که تمرکز کنم.
- نمی خوری؟
نوشیدنی که بدست داشت را می گفت. دلم نمی خواست. معذب بودم. گفتم نه.
- سیگار داری؟
تعارف کردم. دوتا برداشت. یکی را پشت گوشش گذاشت اما خیلی زود میان موهای شلوغش گم شد.
- بچه کجایی؟
- تهران
- چن سالته؟
- 2۰
- من بیستم(خندید)
دندانهایش مرتب بود. فندکم را از دستم گرفت و سیگارش را روشن کرد. دود را می خورد.
- برقصیم؟
- بلد نیستم
دستم را گرفت. پس زدم.
- بریم تو اتاق؟
فهمیدم منظورش چیست. وسوسه شده ام. اگر دستم را دوباره بگیرد پس نمیزنم. شاید هم بزنم. قلبم تند میتپد. این اسامه کجاست؟
- نه ممنون. نمیام.
لپم را کشید و خندید. احساس حقارت کردم. رفت. یک سیگار دیگر.
باید برای امتحاناتی که دو ماه دیگر شروع می شوند درس بخوانم! باید بروم کلی کار ریز و درشت دارم. اصلا باید بروم به یکی از بچه ها تلفن کنم و بگویم که جزوه اش را هفته ی دیگر به من بدهد. پس این اُسامه کجاست؟ آن پسری که به او مشخصات اسامه را دادم گفت که رفته طبقه بالا. از پله ها بالا میروم. خدایا این بالا هوایی برای تنفس نیست. همه جا مات است و بوی تند عرق خود را از میان عطرهای زنانه به مشامم میرساند. در اتاق کوچکی را باز میکنم. اسامه است. حتی از پشت سر هم می شناسمش. حتی اگر عریان باشد و یک دسته موی فر دختری که در آغوشش پنهان شده بر روی شانه هایش جامانده باشد. موهای فر میلغزند. بوی تند الکل. از پله ها پایین می آیم. دنبال در خروجی میگردم. بیرون میزنم. شب است. هوا ابریست. سربها را پس میدهم. یک سیگار دیگر.
پاورقی:
1- این پست باز نویسی یادداشت روزانه ایی مربوط به ۲۰ سالگی ام است که دانشجو بودم. شک نداشته باشید که قصدم از بازنویسی خاطره این نیست که بگویم من چقدر آدم نجیب و پاکدامنی هستم و اگر ببینم کسی در کامنتش چنین حرفی زده حتما تاییدش نمی کنم. وقتی خاطرات آنروزها را می خوانم میبینم چقدر دنیا برایم شکلی مثبت داشت. تازه با مفهوم خیانت، دو رویی، نارو زدن، بی اخلاق بودن، عدم تعهد، فریب دادن آشنا میشدم و هر بار که تصویری زشت می دیدم لکه ایی از اندوه به قلبم می نشست و دنیا خودش را حقیقی تر به من می نمایاند. هنوز هم این چیزها عذابم می دهد. گاهی پیش خودم فکر میکنم چرا این همه تجربه مرا فولاد آبدیده نمی کند؟ چرا هنوز با شنیدن مفهوم خیانت پشتم می لرزد؟ چرا با دیدن بی اخلاقی ها احساس بدی پیدا میکنم؟
2- خانمی که هر روز مرا به ناسزا می بندی. و آدمهای مشابهی که تنفر خودتان را با کامنتهای خصوصی ابراز میکنید. من از شما گله ایی ندارم. برایتان بهترین آرزوها را میکنم. پسندیده نیست دختران ایرانی اینقدر بی انصاف باشند. مطمئنم زخمهای زندگی شما را خشن کرده. بخدا حیف وقت و فکرتان است که صرف نوشتن فحش نامه برای من میکنید.
پاورقی اضافه شده:
از این به بعد پانوشت هر پستم یکی از کامنتهای خصوصی بی معنی و جالب را برای شما میگذارم تا شما هم مانند من از خواندنشان متعجب و یا احیانا شاد شوید. کامنت بی ربط خصوصی این هفته را به نام (( کارآگاه گجت)) نام گذاری میکنم. از دوست احمقمون بخاطر ارسال این کامنت تشکر میکنیم:
((این کار تو دزدیه... و تجسسه ...
و تجاوز به حقوق دیگرانه ... به معنای واقعی کلمه
حتی نکردم که برای باز کردن فایل پسوردی قرار بدم !
تا این لحظه هم هکر ناشناس به نظر اومده
اما برای خودت هم درد سر زائدی فراهم می شه...
اون رمز رو آزاد کن...
آی دی متعلق به متینه اس... دختر خانم خسروی - یکی از همکاران -
رمزش رو از من می خواد ... می فهمی؟!
هر وقت کوچکترین مشکلی پیش بیاد پای تو در میونه... متوجه هستی؟
اون فایل اکسل رو از بین ببر نادون/ خیلی حقیر به نظر میای می فهمی؟))